Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (6712 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
request
U
تقاضا برای چیزی
requested
U
تقاضا برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
requests
U
تقاضا برای چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
Other Matches
law of demand
U
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
obtruding
U
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrudes
U
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruded
U
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrude
U
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
application
U
تقاضا برای چیز
demand for money
U
تقاضا برای پول
money demand
U
تقاضا برای پول
request for proposal
U
تقاضا برای پیشنهاد
applications
U
تقاضا برای چیز
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
request for quotation
U
تقاضا برای اعلام قیمت
transaction demand for money
U
تقاضای معاملاتی برای پول تقاضا برای پول بمنظورمبادلات
invoke
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invokes
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoked
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoking
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
call up
U
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-ups
U
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-up
U
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
speculative demand for money
U
تقاضا برای پول بمنظور انگیزه سفته بازی
input/output
U
سیگنال تقاضا از CPU برای داده ورودی یا خروجی
X series
U
تقاضا برای ارتباط دادهای روی داده عمومی شبکه
inquiry
U
کد ارسالی توسط کامپیوتر به ترمینال راه دور و تقاضا برای پاسخ
inquiries
U
کد ارسالی توسط کامپیوتر به ترمینال راه دور و تقاضا برای پاسخ
layers
U
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layer
U
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
arc elasticity of demand
U
عبارت از کشش تقاضا بین دو نقطه روی منحنی تقاضا که بوسیله فرمول زیر محاسبه میشود :
precautionary demand for money
U
تقاضای احتیاطی برای پول تقاضا برای پول بمنظورانگیزه احتیاطی
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
inelastic demand
U
تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
composite demand
U
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
giffen good
U
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
enquiry
U
تقاضا برای داده یا اطلاع از وسیله یا پایگاه داده . دستیابی به داده در حافظه کامپیوتر بدون تغییر داده
derived demand
U
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
demanded
U
تقاضا کردن تقاضا
demands
U
تقاضا کردن تقاضا
demand
U
تقاضا کردن تقاضا
slutsky theorem
U
براساس این قضیه با کاهش قیمت یک کالا مقدار تقاضا برای ان افزایش یافته و این امر بعلت اثر درامدی و اثر جانشینی امکان پذیر است
shift of a demand curve
U
انتقال منحنی تقاضا جابجائی منحنی تقاضا
to grieve over anything
U
برای چیزی
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
lanyards
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
lanyard
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
wringer
U
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
To lick ones lips .
U
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
measure
U
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
cash on the barrelhead
<idiom>
U
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
Do you have nothing to declare?
U
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
amulets
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
not to have a prayer of achieving something
U
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
amulet
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
Would you like something to drink?
<idiom>
U
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to not give a smeg about something
[British E]
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a shit about something
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
On the recent developments he had nothing to say.
U
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
balances
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to offshore something
U
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
moulage
U
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
balance
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
to not give a damn about something
[somebody]
U
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
(in) care of someone
<idiom>
U
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
rain check
<idiom>
U
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
get a word in
<idiom>
U
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
dipstick
U
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipsticks
U
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
U
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
planch
U
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
peg
U
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
labels
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
cut corners
<idiom>
U
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
labelled
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
label
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
pipelines
U
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipeline
U
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes
U
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
texture mapping
U
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to have something made
[by somebody]
U
بدهند
[به کسی]
چیزی را برای کسی بسازند
clip-on
<adj.>
U
گیره دار
[چیزی با گیره برای بستن]
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
rogation
U
تقاضا
postulated
U
تقاضا
exigence
U
تقاضا
postulates
U
تقاضا
solicitation
U
تقاضا
postulating
U
تقاضا
postulate
U
تقاضا
requesting
U
تقاضا
demand
U
تقاضا
requests
U
تقاضا
requisitions
U
تقاضا
requisitioned
U
تقاضا
requisition
U
تقاضا
demands
U
تقاضا
prayers
U
تقاضا
demanded
U
تقاضا
prayer
U
تقاضا
requisitioning
U
تقاضا
request
U
تقاضا
suited
U
تقاضا
suits
U
تقاضا
requested
U
تقاضا
suit
U
تقاضا
importance
U
تقاضا
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
demand elasticity
U
کشش تقاضا
requisitioning
U
تقاضا کردن
demand factor
U
ضریب تقاضا
demand pattern
U
الگوی تقاضا
demand factors
U
عوامل تقاضا
demand function
U
تابع تقاضا
demanded
U
تقاضا کردن
Recent search history
Forum search
2
New Format
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1
Potential
1
incentive
1
affixation
1
gorse melatonin
1
if you have any question please ask us , we are here to help
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com